Saturday, March 22, 2014

اگر از این مسأله بگذریم که هر فکری وقتی به حرف ترجمه میشه شر و ور میشه باید بگم که قضیه تو این مایه هاست که آدم خوشی میزنه زیر دلش.
قضیه خوشی زیر دل زدن هم اینه که اصولاً باید یه چیز بدی باشه که آدم حس کنه یه چیز خوبی هم هست، یعنی توی تضاده که خوب و بد شکل میگیرن - همین نسبی بودن و این حرفها.
حالا اگه همه چیز خوب باشه اونوقت چون هیچی بد نیست که آدم اون خوبه رو بذاره کنارش انگار همه چیز بده، یعنی همه چیز یه جور هم بده هم خوبه در عین حال نه بده نه خوبه، یه چیز بیربط شر و وری میشه.
اینه که آدم نمیفهمه باید وایسه همونجا چون همه چیز خوبه یا پاشه بره چون همه چیز بده، مثل این میمونه که آدم از اول عمرش فقط به یه صفحه‌ی آبی نگاه کرده باشه، اونوقت شک میکنه که شاید اون صفحه اصلاً قرمز بوده، شایدم اصلاً واقعاً قرمز باشه، اینا همش در عین حال که زیر سر سرمایه داری و کاپیتالیسمه، زیر سر دین و مذهبه، زیر سر زندگی روزمره و تحصیلات و مسئولیت اجتماعیه، اصلاً بیشتر از همه زیر سر اجتماعه، زیر سر سوسیالیسم و کمونیسم و آنارشیسم و نهیلیسم و ایده‌آلیسم هم هست، اصلاً اینایی که این ایسمها رو ساختن خوب میدونستن دارن چیکار میکنن، زیر سر فیسبوک و گوگل و یاهو هم هست، البته مقصر اصلی اولین حرومزاده‌ایه که شروع کرد به حرف زدن و همینطور اولین حرومزاده‌ای که منطق رو اختراع کرد، اصلاً واسه همینه که انقدر دری وری مینویسم، واسه همینه که یه جوری مینویسم که خودمم نفهمم چی میگم.
خلاصه حالا تقصیر هرکی که هست آدم هی خوشی یا شایدم ناخوشی میزنه زیر دلش و یهو به خودش میاد میبینه وسط معرکه نشسته داره با همه حرف میزنه و همه چیز روبراهه و با یه معدل خوب لیسانس و فوق لیسانس و دکترا گرفته و یه کار خوب هم گیر آورده و یه دختر خوب که تا آخر عمر با هم خوش باشن. یهو آدم به خودش میاد میبینه یه گوشه نشسته داره تلویزیون میبینه و تفریح اجتماعیش اینه که پشت سر بقیه حرف بزنه و رفتارشون رو قضاوت کنه و تلویزیون ۶۰ اینچ خریده و ماشین آخرین سیستم و موبایلش چهار میلیون می‌ارزه. یهو میبینی  شوخی شوخی واسه خودت آدم حسابی شدی!
آدم نمیدونه این حرومزاده‌ها چه ماز تو در تویی چیدن که! یهو دیدی بچه دار شدی و داری بچت رو نصیحت میکنی که معدلش رو بالا نگه داره و خودشو بکشه که یه دانشگاه خوب بره و یه کار خوب براش جور میکنی و یه زن خوب و ...

یاد این جمله افتادم که میگفت:
There must be a door there in the wall for when I came in

خلاصه آدم باید خیلی مواظب خودش باشه وگرنه یهو دیدی شوخی شوخی آدم حسابی شدی.